شمال اصفهان؛شعر ارسالی برای شرکت در فراخوان آثار هنری شهدای گمنام حبیب اباد از خانم ترکی حبیب آبادیصدآفرین بر همت پاکت برادرچنگال دششمن را رها کردی زکشورما خفته بودیم آن زمان در خانه ای امنمردی سلح ایستاده پشت سنگراو با امید ازخانه اش می رفت بیروندلگرم می شد با دعای گرم مادرقرآن به دست مادر […]

شمال اصفهان؛شعر ارسالی برای شرکت در فراخوان آثار هنری شهدای گمنام حبیب اباد از خانم ترکی حبیب آبادی
صدآفرین بر همت پاکت برادر
چنگال دششمن را رها کردی زکشور
ما خفته بودیم آن زمان در خانه ای امن
مردی سلح ایستاده پشت سنگر
او با امید ازخانه اش می رفت بیرون
دلگرم می شد با دعای گرم مادر
قرآن به دست مادر و بر دست دیگر
یک ظرف آب و روی آن گلهای پرپر
چون بند پوتینش نمود آن لحظه محکم
بوسید پاهای پدر دردانه دختر
در بیشه ی جانش پلنگی خفته باشد
از این شجاعت های او الله اکبر
شب تا سحر بیدار و بر جای ماند
در دل ثنا گوی خدایی حی داور
یک شب ز رگبار مسلسل های دشمن
تیری اصابت کرد وشد رزمنده بی سر
پرواز کردو بی امان سوی خدا رفت
آری ! سبک بال و رها همچون کبوتر
روز دگر بر شانه های شهر می رفت
دنبال آن بر سر زنان فرزند وهمسر
آری شعار مردمان این بود آن روز
صد آفرین بر همت پاکت برادر
شاعر خانم ترکی حبیب آبادی
جهت شرکت در فراخوان بخوانید
ارسال آثار برای ادمین سایت