شمال اصفهان؛اشعاری به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س) توسط شاعران گرانقدر حبیب آباد عنوان شعر:تسلی دادن امیرالمومنین به زینب در شهادت حضرت زهرا شاعر:خانم فاطمه شکل آبادی    تنهاترین سردار بر در تکیه داده ظاهر چو کوه و از درون از پا فتاده افتاده از دستش غلاف ذوالفقارش تنها جلوی لشکری غم ایستاده این روزها […]

شمال اصفهان؛اشعاری به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س) توسط شاعران گرانقدر حبیب آباد
عنوان شعر:تسلی دادن امیرالمومنین به زینب در شهادت حضرت زهرا
شاعر:خانم فاطمه شکل آبادی
 
 تنهاترین سردار بر در تکیه داده
ظاهر چو کوه و از درون از پا فتاده
افتاده از دستش غلاف ذوالفقارش
تنها جلوی لشکری غم ایستاده
این روزها بیت علی بیت الحزن بود  
اندوه هایی خفته در چشم حسن بود
بین در و دیوار هم از زخم پهلو
از ریسمان و دست مولایی ‘سخن بود
هم صحبت تنهایی اش هرشب شده چاه
دارد تسلی میدهد او را تن ماه
اوج پریشانی مولا در همین است..
زینب شده ام ابیهای دگر.. آه
این خانه در اندوه زهرا بیقرار است
اصلا تمام خشت خشتش روزه دار است
لب وا کن ای دستاس و گندم را بچرخان
وقت اذان شد,  وقت افطاری دوباراست  

نان و رطب, نان و غم و غربت مهیاست
این سفره ی خالی پر از لبخند زهراست
چیزی بخور زینب!  عزیزم,  جان حیدر
چشم حسینم بعد مادر بر تو تنهاست
من بعد تو بانوی ما در خانه هستی
خود هم شکوه نور و هم پروانه هستی
من بعد تو جان پدر!  ام المصاعب
تا ماجرای ظلمت ویرانه هستی
زینب دعا کن تا دلم ارام گیرد
کابوس تلخ قلب خاموشم بمیرد
از تو چه پنهان هیچ کس دیگر برایم
جای نبودن های مادر را نگیرد

اما تو باید محرم این راز باشی
در انتهایم, نقطه ی اغاز باشی
در صحنه های سهمگین جهل تاریخ
بانوی صبر و خطبه ی اعجاز باشی
…….
روزی مرا در غربتی دیگر, بسوزند
انگاه بر امر خلافت چشم دوزند
این قوم سرگردان پوچی ها, زمانی
در کربلا هم خیمه ها را بر فروزند
انجا تو غیر از حق هواداری نداری
انجا تو چون امروز من در رأس کاری
می غری و میجوشی و ارام و سردی!!
بر روی زانوی خودت سر میگذاری
زینب نگاهم کن,  نگاهت دلنشین است
راه تو بی شک سیره ی حق الیقین است
همچون تو بانویی,  جهان بر خود ندیده ست
اری وجودت در دو عالم بی قرین است
زینب غم بی مادری سخت است,  اری
حق داری از عمق مصیبت, خون بباری
این روزها مانند تو من هم غریبم
این روزها مانند من دور از قراری
اما بدان جای تو عرش کبریایی ست
صدها ملک بر جان شیرینت فدایی ست
غمگین مشو از کج مداری های امروز
دنیا سرای فانی و رنگی کذایی ست
آرام جانم آیه ی صبر پدر باش
اسطوره ی تاریخ اغنای بشر باش
مانند زهرا اسوه ی صبر و شهامت
مانند حیدر از بدی ها بر حذر باش

ارام باش ای دختر ام ابیها
جانم فدای اشک هایت,  چشم بابا!
قدری بخواب این دردها پایان پذیرند
قدری بخواب امشب کنار خستگی ها

 

 

 
 **************************
شعر از خانم فاطمه پادموسوی
 
 
جگرم سوخته  مادر, جگرت سوخته است
آتش ظلم در خانه ات افروخته است
نفسم تنگ شده
از غم تنها شدنت گونه ام خیس از این گونه شکیبا شدنت
خصم را شرم نیامد ک تو زهرا هستی
پاره ی پاک تن حضرت بابا هستی
ک چنین ظلم نمود از سر نا هوشیاری
و ندید از غم این حادثه خون میباری
شرم و نفرین خدا بر همه ی انان باد
بر هر انکس ک ز چشمان پیمبر افتاد
…..
در غمت پاد,  دمی نغمه ی دلشاد نخواند
در دلش جز ره تو  رشته ی آمال نماند