با سلام واحترام خدمت سردار شهید حسن منصوری عطرشهدا:سردار از خودت بگو کی به دنیا اومدی به چه صورت درس خوندی؟ سردار حسن منصوری: سال ۱۳۳۷ بود پدرم خدمت سربازی بود که به دنیا اومدم کلاس دوم ابتدائی بودم که پدرم فوت کرد بالاخره فرزند ارشد خانواده بودم برای اینکه مادرم در فشار بود واز […]

با سلام واحترام خدمت سردار شهید حسن منصوری
عطرشهدا:سردار از خودت بگو کی به دنیا اومدی به چه صورت درس خوندی؟
سردار حسن منصوری: سال ۱۳۳۷ بود پدرم خدمت سربازی بود که به دنیا اومدم
کلاس دوم ابتدائی بودم که پدرم فوت کرد بالاخره فرزند ارشد خانواده بودم
برای اینکه مادرم در فشار بود واز پس مخارج زندگی بر نمیومد روزها کار
میکردم وشبها درس میخوندم گاهی در هوای گرم تابستان میرفتم صحرا درو؛ و
خرمن کوبی تا در مخارج زندگی کمک خرجی باشم
عطرشهدا: سردار قبل از انقلاب چیکار میکردی؟
سردار شهید حسن منصوری: زمان انقلاب به
نوبه خودم در تظارات شرکت میکردم یادمه یه شب ساواکیا منو دیدن وتعقیبم
کردن ولی خدا رو شکر تونستم از دستشون در برم حتی به طرفم تیر اندازی هم
کردند ولی انگار اون موقع زمان تیر خوردنم وشهادتم نبود.
عطرشهدا: سردار بعداز پیروزی انقلاب چیکار کردی ؟
سردار شهید حسن منصوری: بعداز پیروزی
انقلاب شبانه درس میخوندم وبعداز درس به نگهبانی میپرداختم تا وقتی که
اوضاء در کردستان آشفته شد ومن هم رفتم کردستان چند وقتی هم اونجا با ضد
انقلابیون جنگیدیم بعد هم با شروع جنگ توسط عراق با کمک دوستان رفتم
خوزستان وچون قبل از جنگ با کامیون رانندگی میکردم برا همین هم بعداز تشکیل
لشکر امام حسین علیه السلام
در واحد مهندسی زرهی لشکر امام حسین علیه السلام بروی لودر وبلدزر مشغول
خدمت شدم بعداز مدت کوتاهی به معاونت واحد مهندسی رزمی لشکر امام حسین علیه
اسلام انتخاب شدم وبا به شهادت رسیدن سردار عبدالرزاق زارعان فرماندهی این
واحد به حقیر محول شد.
عطرشهدا: سردار شنیدیم بلافاصله بعداز ازدواج دوباره برگشتی جبهه
برامون تعریف میکنید چی شد که دوباره رفتی میتونستی مثل خیلیهای دیگه بمونی
وزندگی کنی؟

سردار شهید حسن منصوری: بله در یکی از
مرخصی هام ازدواج کردم روز بعدش خبر آوردن عملیات ولفجر یک بوده وخیلی
افسوس میخوردم که چرا تو اون عملیات نبودم بالاخره احساس مسئولیت میکردم در
قبال مردم وطنم وکشورم وقتی خبر شهادت برادرم اصغر منصوری رو بهم دادن که
تو همین عملیات شهید شده بود ؛ دیگه طاقت نیاوردم وچند روز بعدش رفتم منطقه
و به جز عملیات مسلم ابن عقیل ووالفجر یک در کلیه عملیاتهای لشکر شرکت
داشتم، ۵ بار مجروح شدم ،هر بار که مجروح میشدم به راهی که داشتم مصمم تر
میشدم همون زمان گفتم اگر جنگ ایران هم انشاء الله به پیروزی رزمندگان
اسلام تمام بشه من به فلسطین رفته وجهت رهایی قدس عزیز مبارزه را ادامه
خواهم داد.
عطرشهدا:سردار یه چیزایی در مورد تیربارچی دشمن ولودر شما شنیدیم برامون تعریف میکنی چی شد ؟
سردار شهید حسن منصوری: بله حتما، یکی
از عملیاتها ی منطقه جنوب محوری که فرماندهی آن به حقیر سپرده شده بود.
تیربارچی دشمن مانع از حرکت بچه ها می شد و به محض مشاهده بچه ها آنان به
طور بی رحمانه و در عین حال استادانه قلع و قمع می نمود ، تعداد زیادی از
عزیزانمان را شهید و یا مجروح کرد موضع انتخابی دشمن ، کار را برای بچه ها
سخت می کرد؛ وقتی این صحنه ها رو دیدم تصمیمم رو گرفتم و با وجود حجم آتش و
تیر مستقیم دشمن پشت لودر رفتم و از بیل لودر بعنوان سنگر متحرک استفاده
کردم رفتم بالای سر دشمن و با یک بیل پر از خاک به میزبانی تیربارچی عراقی
رفتم و با خالی کردن بیل لودر و صاف کردن آن موضع محور عملیاتی باز شد.
عطرشهدا:سردار جریان تنگه ابوقریب رو برامون تعریف میکنید؟
سردار شهید حسن منصوری: شب دوم عملیات
فتح المبین، بود عراقیها پادگان عین خوش را محاصره کرده بودند وقصد پاتک
داشتند.به دستور حاج حسین خرازی قرار شد همه دستگاه های مهندسی چراغها را
روشن کنند وبه سمت عراقیها حرکت کنند.من به اتفاق شهید عبدالرزاق زارعان با
موتورسیکلت با چراغ روشن جلوی دستگاه ها حرکت میکردیم .این موضوع باعث شد
دشمن تصور کند که ما داریم با تانگها به طرفشون میریم واز ترس تنگه ابوقریب
را که با یک تیپ زرهی از آن دفاع می کردند تخلیه کرده وعقب نشینی کردند
تنگه با تدبیر فرمانده لشکر وشجاعت نیروهای مهندسی به دست ما افتاد.
عطرشهدا:سردار در آخر گفتگو برای جوانهای امروزی توصیه ای ندارید؟
سردار شهید حسن منصوری: شما اى دانش
آموزان که امید آینده این انقلاب هستید و نسل ما نیاز به چنین جوانانى دارد
در مدارس مواظب خطوط انحرافى باشید و درس بخوانید تا محرومان را از
محرومیت نجات دهید.
عطرشهدا: سردار از شما تشکر میکنم که به ما اجازه دادید با شما گفتگو کنیم باز هم مزاحمتون میشیم ما رو از دعای خود محروم نفرمائید.

منبع : عطرشهدا سایت شخصی حقیر